من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر !

 دختری با پدرش میخواستند از یک پل چوبی رد شوند. پدر رو به دختر گفت: دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم. 

دختر رو به پدر کرد و گفت: من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر. 

پدر گفت: چرا؟ چه فرقی میکند؟ مهم این است که دستم را بگیری و با هم رد شویم.  

دخترک گفت: فرقش این است که اگر من دست تو را بگیرم ممکن است هر لحظه دست تو را رها کنم،  

اما تو اگر دست مرا بگیری هرگز آن را رها نخواهی کرد!! 

 

این دقیقا مانند داستان رابطه ما با خداوند است؛

هر گاه ما دست او را بگیریم ممکن است با هر غفلت و ناآگاهی دستش را رها کنیم،  

اما اگر از او بخواهیم دستمان را بگیرد، هرگز دستمان را رها نخواهد کرد!!! 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



موضوعات مرتبط: دانستنی هاداستانک
[ پنج شنبه 1 آبان 1393 ] [ 11:47 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]